آيت الله بروجردى (ره) در بروجرد (3)






5. سفر حج وتوقف در عراق

مرحوم آيه الله بروجردى , در سال 1345 هجرى قمرى ,از راه عراق عازم تشرف به مكه معظمه وانجام مناسك حج شدند. 11 و در نجف اشرف , مدت سه ماه توقف داشتند. ديدار دوباره نجف بعداز گذشت نزديك به هفده سال و تجديد خاطرات ايام اقامت نه ساله در آن پايگاه قدسى ,ايشان را به وجد آورده بود.اصحاب و شاگردان ديروز مرحوم آخوند, كه اينك زعامت عامى حوزه را عهده دار بودند, چون : مرحوم آيه الله ميرزاى نائينى , مرحوم آيه الله سيدابوالحسن اصفهانى , مرحوم آيه الله شيخ محمدحسين كمپانى اصفهانى , مرحوم آيه الله آقا ضياءالدين عراقى .
حوزه علميه نجف , در تحت لواى اين بزرگمردان , يكى از درخشانترين دوران حيات علمى خود را مى گذرانيد.
اعيان علمى و تقوائى آن روزگار نجف ,ازايشان به گرمى استقبال نمودند. خصوصا مرحوم آيه الله اصفهانى ,از هيچ گونه تكريم و تجليل , نسبت به ايشان فروگذارى نكردند.
پس از نزديك به سه ماه اقامت در نجف و زيارت اعتاب مقدسه , معظم له عاز زيارت بيت الله شدند. در بازگشت نيز, بر حسب وعده اى كه به مرحوم سيد و ديگر بزرگان داده بودند, در نجف اشرف توقف نمودند.
مرحوم آيه الله حاج شيخ على محمد نجفى بروجردى , كه خودازاركان تلامذه آيه الله حاج شيخ محمدحسين اصفهانى , بودند,ازاين توقف دوباره , كه نزديك به هشت ماه به طول انجاميد, و تجليل و تكريم و عماى نجف بويژه مرحوم آيه الله اصفهانى ازايشان داستانها داشند. مى فرمودند:
[منزل مرحوم آيه الله بروجردى , دراين ايام , مركز تجمع آيات و بزرگان نجف بود خصوصا, مرحوم سيد, بسيارى ازاوقات و نوعا, شبها بعداز نماز, به منزل ايان مى آمدند.ايشان , انس خاصى با معظم له پيدا كرده بودند. يكى از عمده ترين دلائل تشكيل اين جلسات , منزل ايشان , بررسى اوضاع ايران و مسائلى بود كه به وسيله حكومت رضاخان , بر روحانيت ايران مى گذشت زيرا تازه مساله كشف حجاب و محدوديت جلسات مذهبى و فشار روزافزون بر روحانيت آغاز شده و پيامدهاى آنها نيز در حال انجام بود. مرحوم آيه الله بروجردى به حساب اين كه آگاهى واطلاع كاملى از جوانب مختلف اوضاع و وضعيت حوزه هاى علمى , خصوصا, قم و مشهد و شرائط خاص مردم داشتند, طبعا, طرف مراجعه و شرائط خاص مردم داشتند, طبعا, طرف مراجعه و مشورت زعماى نجف , كه ازاخبار واصله ازايران , به شدت نگران بودند, قرار داشتند].
بر حسب نقل ايشان و نيز ديگر بزرگانى كه مطلب رااز مرحوم آيه الله بروجردى شنيده اند:
[آقايان نجف بنا داشته اند در قبال مسائل ايران , كارى بكنند.اين كار, طبعا, مستلزم ارتباط با مجامع روحانى ايران بوده است و آيه الله بروجردى نيز, بهترين كس براى اين مقصود و نيزايجاد هماهنگى هاى لازم درامور بوده اند. به همين جهت , جلسات طولانى و متعددى , با حضور مرحوم سيد و ديگر شخصيتهاى نجف باايشان دراين ارتباط برگزار مى شود. ( البته اين اجتماعات از نظر مقامات اطلاعاتى ايران پنهان نمى ماند).
در پايان , بنا مى شود كه ايشان , حامل مكتوبى از مرحوم سيد و شايد ديگر بزرگان , براى آقايان ايران باشند ولى (حال به چه علت )ايشان در آخرين روزهاى اقامت خود و بر طبق گفته بعضى , در آخرين شب اقامت , از حمل اين مكتوب ,انصراف پيدا مى كنند].
اين كه ايشان , غيراز مساله حمل نامه , در شرائط خاص آن روز, حامل چه برنامه ها و مسائل ديگرى بوده اند, به درستى معلوم نيست زيرا به علت مسائلى كه بعد پيش آمد, كل مطلب عقيم ماند و اثر واضح و روشنى از آن به دست نيامد.
مطلبى كه هست : آقايان نجف , در همان توقف اول , قبل از تشرف به حج , ازايشان تقاضاى اقامت در نجف را داشته اند.اين تقاضاها, بااصرار بيشتر, بخصوص از ناحيه مرحوم هم , هميشه , مشتاق حضور در حوزه ها و خصوصا, حوزه نجف بوده اند. شرائط آن روزايران هم , شرائط مساعدى براى بازگشت به ايران و خصوصا, محيط محدود بروجرد, نبوده است .اين مطالب مى رساند كه حركت ايشان به سوى ايران , يك بازگشت عادى و صرف مراجعت نبوده است .
در هر حال , دستگاههاى جاسوسى و خبرگيرى حكومت ايران , ظاهرا بهتر ازاين مطالب آگاه شده اند, چه ايشان , به مجرد رسيدن به مرز قصرشيرين , دستگير و با نهايت پنهانكارى , شبانه , به تهران منتقل مى شوند.
شدت اين پنهانكارى , به حدى بود كه تا روزها بعداز وقوع آن ,احدى از قضيه آگاه نمى شود. خبر آن , براى نخستين بار, به وسيله خود رضاخان در سفر به بروجرد, به گوش علما و شخصيتهاى سادات طباطبائى و مردم مى رسد.ايشان , به مجردانتقال به تهران , دراركان حرب آن روز (ستاد ارتش ) زندانى مى شود.
وقوع اين حادثه , درست مقارن با زمانى است كه علامه فقيه مرحوم حاج آقا نورالله مسجد شاهى اصفهانى (متوفى 1346) به عنوان اعتراض به اعمال خلاف حكومت وقت , به قم مهاجرت نموده و عده زيادى از علماى اصفهان و ديگر بلاد,ايشان را همراهى نموده بودند.
چندى بعداز دستگيرى ايشان , يكى ازامراى لشكر, در منطقه لرستان كشته و جنازه او به بروجرد حمل مى شود. رضاخان , شخصا, به عنوان شركت در مجلس فاتحه او به بروجرد مى آيد.
در مجلس فاتحه , شاه , به ميان آقايان طباطبائى مى رود و در كنار مرحوم شيخ الطائفه مرحوم حاج سيدعبدالحسين طباطبائى , كه در آن روزگار, بزرگ سلسله طباطبائى واز شخصيتهاى سنگين و مورداحترام قاطبه مردم بوده است , مى نشيند. پس از خاتمه مجلس , رضاخان از مرحوم سيد مى پرسد:
در بين سلسله شما, چند نفر به نام سيدحسين هست ؟
ايشان در جواب مى گويند:
در بين طائفه ما, سيدحسين , فقط يك نفراست كه ازاجله علماء و فقهاى اين صفحات است و در حال حاضر, به قراراطلاع , در مراجعت از مكه معظمه چند ماهى است كه در نجف اشرف ,اقامت دارند.
شاه , بلافاصله , در جواب مى گويد: خير,ايشان در تهرانند.
سيد, با تعجب مى گويد:
خير,ايشان دراعتاب مقدسه عراقند و من , خبرى بى مورد مراحبت ايشان نشنيده ام .
رضاخان مى گويد: من اطلاع دارم ,ايشان در تهرانند, چون موجباتى بود كه ايشان رااز سر حد به تهران برده اند.
اين خبر غير منتظره , به علت اين كه مرحوم سيد پيرمرد و داراى ثقل سامعه بوده و رضاخان هم بلند صحبت مى كرده است , به فاصله كوتاهى , در بين علماى مجلس از بيت طباطبائى و ديگر مردم , ايجاد همهمه مى كند.
مرحوم سيد, مى گويند: جاى تعجب است كه فرد عالمى كه ازاين طايق , با آن مقامات علمى و وجاهت اجتماعى , در زمان سلطنت شما, مورد سوظن واقع شود, به نحوى كه ايشان را به تهران ببرند. خدا مى داند كه اين خبر در ميان مردم شهر و صفحات غرب و عشاير منطقه چه عكس العملهايى ممكن است ايجاد كند.
شاه مى گويد: خود من هم ايشان را مى شناسم و به حدودايشان واقفم البته بعداز مراجعت به تهران ,ايشان آزاد خواهند بود.
گفتگوادامه مى يابد و نيز همهمه مردم در مسجد سلطانى . در آخر رضاخان , خطاب به قائم مقام الملك رفيع مى گويد: به تهران بگوئيد كه ايشان به منزل ثقه الاسلام بروجردى برود تا من برگردم .
به مجردانعكاس اين خبر, صداى صلواتهاى پى در پى مردم فضاى مسجد را پر كرد.
رضا خان در حال خارج شدن , به مرحوم حاج سيدعبدالحسين مى گويد:
آقايان مورد علاقه من هستند.اميدوارم با دعاى آقايان , خداوند عالم , مملكت راازاين هرج و مرج و آشوب نجات بدهند. آقايان هر وقت مطلبى داشتند, به خود من رجوع كنند.
بدين ترتيب , خبر توقف مرحوم آيه الله بروجردى , درابتداءاز ناحيه خود رضاخان ,انتشار مى يابد.البته عصر همان روز هم , بااحضار مرحوم ثقه الاسلام , به اركان حرب و تشكيل جلسه اى با حضور نخست وزير و جمعى از وزرا واز جمله وزير دربار, ايشان را آزاد و تنهاازايشان مى خواهند كه فعلا براى مدتى در تهران توقف و در منزل ثقه الاسلام اقامت نمايند.
مدت توقف ايشان , در تهران , مجموعا, يك صد روز به طول انجاميد. در مدت اقامتشان در منزل مرحوم ثقه الاسلام , كه از بنى اعمام ايشان واز علماى سنگين بروجرد بوده و در دوره پنجم شورا, پس از رحلت مرحوم عالم جليل , حاج سيد على اصغر طباطبائى , معروف به سلطان العلماء, كه از مبارزان واركان دوران مشروطيت بوده اند, به عنوان عالم طرازاول , وارد مجلس شده است , قاطبه شخصيات روحانى و جمع كثيرى از مردم از ايشان ديدن و تحليل مى نمايند.

در مدت توقف ايشان در تهران , ملاقات و يا ملاقاتهايى بين ايشان و رضاخان واقع شده است . به طور مسلم , يك ملاقات در دوران توقيف ايشان بوده است كه رضاخان به اركان حرب مى رود و باايشان ملاقات مى كند.
سه مطلب درباره اين ملاقات ازايشان نقل شده است .
1. رضاخان در طى ملاقات باايشان , مى گويد: مطلبى از من بخواهيد. ايشان استنكاف مى كنند.
بعدازاصرار زياد رضاخان ,ايشان مى فرمايند :[دراين مدت كه من در اركان حرب بوده ام , مشاهده نموده ام كه مقدار جيره اى كه به سربازان داده مى شود كافى نيست . شمااگر مى خواهيد كارى بكنيد, دستور بدهيد قدرى به جيره غذائى آنان اضافه كنند].
رضاخان , با تعجب نگاهى مى كند و مى گويد: براى نخستين باراست كه يك روحانى از من مطلبى راجع به ارتش و سربازان مى خواهد. تاكنون آنچه كه از من خواسته شده همه مسائل شخصى بوده است .
2.ايشان فرموده بودند:[من شنيده بودم كه قيافه رضاخان , بخصوص چشمهاى او بسيار رعب آوراست . ( اين مطلب در آن روزگار معروف بود) درطى ملاقات با من با آن كه تهديد زياد مى كرد ولى من هيچ رعبى از او در خوداحساس نكردم].
3.ايشان باز فرموده بودند :[در ملاقات احساس مى كردم كه او تحت تاثير من قرار گرفته است . من ازاين فرصت استفاده نموده , مطالب زيادى را در مقام نصيحت و برحذر داشتن اواز آنچه كه مى گذشت يا در شرف انجام بود, به اواظهار نمودم . و به او گفتم : فاصله خود را با روحانيت زياد نكند و به نصايح و هشدارهاى آنان , كه صرفا در مقام دلسوزى به حال مردم و تحفظ بر مبانى دين است , توجه كند].
در پايان توقف تهران , مرحوم آيه الله بروجردى , به منظور تشرف به آستان مقدس امام على بن موسى الرضا, عليهما آلاف التحيه والثناء, عازم مشهد شدند. البته اين حدس زده مى شود كه در ترغيب ايشان به اين سفر, حكومت بى تاثير نبوده و شايد مى خواسته است در شرائط آن روز واجتماعى آقايان علماء در قم ,ايشان از منطقه غرب دور باشند.
ورودايشان به مشهد مقدس , بااستقبال بسيار گرم بزرگان حوزه علميه مشهد و فضلا و مدرسين مواجه شد.
آيه الله محسنى ملايرى , كه خود در آن روزگار, در مشهد مقدس اقامت داشتند, نقل مى فرمودند:
سفر مرحوم آيه الله بروجردى , به مشهد مقدس , بازتاب گسترده اى در بين عموم طبقات , خصوصا حوزه مشهد پيدا كرد. به دنبال آن , مرحوم آيه الله حاج آقا محمد كفائى , معروف به آقازاده , (فرزندارشد مرحوم آخوند خراسانى ) و مرحوم آيه الله آقاى حاج آقا حسين طباطبائى قمى , كه هر دو بزرگوارازاكابر مدرسين و زعماى حوزه مشهد در آن زمان بودند, بااصرار زياد,ازايشان درخواست توقف در مشهد را نمود.ايشان هم , ظاهرا, با قبول اين درخواست , شروع به درس و مباحثه نمودند كه بااستقبال عامه فضلا و محصلين مواجه شد.
و باز به درخواست آقايان , شبها در مسجد گوهرشاد, درايوان مقصوره , اقامه جماعت نمودند. آقايان ائمه جماعات مسجد گوهرشاد و بسيارى از مساجد ديگر, نماز خود را تعطيل و به جماعت ايشان حاضر شدند.از جمله : مرحوم آيه الله آقازاده با آن شخصيت عظيم علمى و وجاهت وى و اجتمعى از ملتزمين جماعت ايشان بودند. مرحوم آيه الله قمى نيز, گه گاه , دراين جماعت شركت مى كردند. جمعيت نمازايشان ,اكثر, همه مسجد را پر مى كرده است.
در همين سفراست كه ايشان با مرحوم حاج شيخ حسنعلى اصفهانى , معروف به [نخودكى] , كه قدرت فوق العاده روحى و معنوى ايشان , زبانزد خاص و عام است ,انس زيادى پيدا مى كنند.
پس از گذشت هشت ماه (و به قولى سيزده ماه )ايشان تصميم به ترك مشهد و بازگشت به بروجرد مى گيرند. ظاهرا, علت اين تصميم آن بوده است كه ايشان از بعضى حوادث و وقايع كه اتفاق مى افتد, حس مى كنند كه دستگاه حكومتى , كه رضاخان در راس آن بوده است , بااقامت ايشان در مشهد, با توجه به موقعيتى كه پياد نموده اند, موافق نيست .
در بازگشت از مشهد, در قم توقف نمودند و به گرمى از سوى حوزه قم مورد استقبال قرار مى گيرند. بخصوص مرحوم آيه الله حائرى يزدى , مقدم ايشان را گرامى داشته واز هيچ گونه تعظيم و تكريم , نسبت به ايشان فروگذارى نمى نمايد.
مرحوم آيه الله حائرى كه در آن زمان سعى و تلاش فوق العاده در جذب شخصيتهاى علمى به قم و تقويت بنيه علمى حوزه و گرم نگاه داشتن اين پايگاه معالم اهل بيت , سلام اله عليهم , داشته اند, مصراازايشان تقاضاى اقامت در قم و شروع مباحثه را مى نمايند. در مرحوم آيه الله بروجردى هم شروع به مباحثه مى كنند. كه ظاهرا نشان دهنده تصميم ايشان به اقامت در قم و نيز نشان دهنده بى تصميمى ايشان در بازگشت به بروجرداست . مباحثه ايشان , بااستقبال فضلاى قم مواجه مى شود. مرحوم آيه الله حائرى نيز تاكيد زياد دراتصال طلاب و فضلا به ايشان را داشته اند.از جمله كسانى كه دراين ايام به درس ايشان حاضر مى شده اند مرحوم آيه الله حاج آقا روح الله كمالوند خرم آبادى است . ولى اقامت ايشان در قم , بيش از چند ماه (گويا پنج ماه ) دوام نمى آورد وايشان تصميم به بازگشت به بروجرد مى گيرند .
به حسب ظاهر, هجوم طبقات مختلف بروجرد به قم و درخواستهاى مكرراز ايشان براى بازگشت از مرحوم آيه الله حائرى براى بازگردانيدن ايشان به بروجرد و نيز سرازير شدن سيل تلگرافات و نامه ها, به طور روزمره به قم براى هر كس كه احتمال داده مى شد سخنش درايشان موثر باشد, علت عمده اين تصميم بوده است .
ولى بر حسب آنچه كه از بعضى گفته هاازافراد موثق بر مى آيد, مطالب ديگرى نيز در پشت اين صحنه وجود داشته است .
دستهائى در ميان مردم بروجرد و مناطق اطارف , به كار مى افتد كه كه آقاى خود را دريابيد و چنانچه دير بجنبيداو رااز دست خواهيد داد. همان دستها, دراطراف مرحوم آيه الله حائرى نيز شروع به فعاليت نموده و به ايشان , كه اصرار فوق العاده زياد و روزمره در توقف آيه الله بروجردى در قم داشته اند,القا مى نمايند كه ايشان خود مايل به توقف در قم نيستند و تنها به حساب اصرار زياد شما ماخوذ به حيا شده اند و به لحاظ رعات احترام شما,اين مطلب را به زبان نمى آورند! پس از آن , همان دستها, دراطراف مرحوم آيه الله بروجردى , به صورتى ديگر دست به كار شده واز خطر خالى بودن صفحات غرب ,از پايگاهى چون ايشان و نيز كمتر شدن اصرارهاى مرحوم حاج شيخ و... داد سخن مى دهند.
بالاخره , در ميان تاثر همگان و بخصوص مرحوم آيه الله حائرى , كه حتى در زمان حركت به منزل ايشان آمده بودند, قم را ترك نمودند.
خود مرحوم آيه الله بروجردى , بعدها متوجه اين توطئه و مقدمات آن شدند. به هر حال , چه اين دستها مستقل عمل مى نمود و چه تحت تاثير القائات حكومت پهلوى (كه توقف ايشان را خلافت مصالح خويش و مانعى بر سر راه برنامه هاى آينده خود مى ديد) قرار داشت , نتيجه آن بازگشت آيه الله بروجرد شد, تا بيست و سه سال ديگر,اين شخصيت علمى را به تبعيدى ديگر بكشاند واو را به دوراز پايگاههاى عظيم حوزوى در انزوا نگهدارد.
آنچه كه بعدها, بخصوص در مشهد و قم اتفاق افتاد,از وسعت توطئه و دقت نظر و دورانديشى و آينده نگرى دشمنان و غفلت و ساده انديشى دوستان حكايتها دارد. چه بسيار هم كه تلخ و حزن انگيز و كوبنده است . كاش كه در تكرارهاى دوران , پندى و عبرتى باشد.
مرحوم آيه الله بروجردى در بازگشت به بروجرد, پس از نزديك به چهارسال دورى ازاين شهر, دراراك ( كه استقبال با شكوه مردم از ايشان منجر به توقف چند روزه در آن شد), ملاير و بروجرد مورداستقبال با شكوه و مجلل عموم طبقات قرار گرفتند.

6. آغاز مرجعيت

در حدود سال 1350, فقيه بزرگوار, مرحوم آيه الله حاج شيخ محمدرضا دزفولى , 12 كه ازاجله علماء و در خوزستان داراى رياست علمى و دينى بود و جمع زيادى از مردم اين نواحى ,ازايشان تقليد مى كردند, به علت ناراحتى قلبى و مساعد بودن هواى بروجرد, دراين شهراقامت گزيدند.
ايشان پس از ديدار با مرحوم آيه الله بروجردى بسيار به ايشان علاقمند شده و تحت تاثير شخصيت قاطع علمى ايشان قرار گرفتند. و در طى نزديك به سه سال اقامت در بروجرد, مراجعات مقلدين خود را مسائل دينى , تدريجا, به مرحوم آيه الله بروجردى ارجاع دادند.
بعداز رحلت ايشان , در سال 1352, عموم مقلدين ايشان به مرحوم آيه الله بروجردى رجوع كردند.
در سال 1353 نيز, مرحوم آيه الله حاج شيخ حسين غروى بروجردى , كه مرجعيت تقليدى جمع كثيرى از مردم بروجردى و منطقه غرب را عهده دار بودند, رحلت نموده و مقلدين خود را به مرحوم آيه الله بروجردى ارجاع دادند.
قبل ازاينها,ايشان , خصوصا, بعداز سفر حج مراجعات زيادى دراين مورد, از ناحيه مردم داشتند و بعضى از شاگردانشان نيز, نظرات و فتاواى ايشان را در مساجد خود نقل مى كردند.
اين مراجعات , خصوصا, بعداز رحلت اين دو بزرگوار و نيز بعداز رحلت مرحوم آيه الله حائرى در سال 1355,ايشان را واداشت تاانظار فقهى خود رااختيار عموم بگذارند. حاشيه عروه ايشان , در همين زمان نشر يافته است . به علت كثرت مراجعات , باراول اين حاشيه تنها تا بحث خمس طبع شده است . آيه الله طباطبائى سلطانى نقل مى كردند:
ايشان براى تنظيم اين حاشيه , دو جلسه داشتند: يك جلسه اى كه در آن ,انظار خود را طرح و بااجله شاگردان خود به بحث مى گذاشتند كه يكى از شركت كنندگان دراين جلسه , مرحوم آيه الله شيخ بهاءالدين حجتى , صاحب[ حاشيه كفايه] است كه شرح آن گذشت و دوم جلسه اى كه در آن فضلاى اديب از شاگردان ايشان شركت مى كردند. دراين جلسه ,انظار تنقيح شده در جلسه اول طرح و سعى مى شد كه به صورت منحصرترين و در عين حال رساترين عبارات در آورده شود .
از سوى ديگر, به نقل جمعى از فضلا و نيز مرحوم حاج سيدمحمود كتابچى و برادرايشان , مرحوم حاج سيداحمد كتابچى طى نامه اى به مرحوم آيه الله حاج سيدابوالحسن اصفهانى ازايشان در مورد كسى كه صلاحيت دارداحتياطات ايشان به او رجوع شود سوال نمودند. مرحوم آيه الله اصفهانى , در جواب نوشته بودند :
احتياطات مرا به ... آقاى حاج آقا حسين بروجردى , كه در بروجرداقامت دارند, رجوع كنيد.
مرحوم حاج سيداحمد كتابچى در جلسه اى آقايان علماء و تجار سنگين تهران را دعوت و متن اين استفتاء را در حضور آنان قرائت مى كند. بعد خودايشان تصميم به طبع حاشيه عروه ايشان مى گيرد.اين نيز خود يكى از علل مراجعات زياد مردم براى اين منظور مى شود. لذا تعجيل در طبع نخستين حاشيه , باعث شد كه حاشيه مذكور, به صورت ناقص و تنها تا بحث خمس و آن هم در تهران , همراه با حواشى مرحوم آيه الله اصفهانى و چند تن ديگرازاعاظم طبع شود.
البته قبل از آن , رساله انيس المقلدين ايشان در دسترس بود ولى عمدتا حاشيه عروه , معرف مقام شامخ علمى ايشان در حوزه ها شد زيرا اين حاشيه دراكثر موارداشاره اى كوتاه به ادله دارد و قدرت استنباط ايشان , به خوبى در آن هويداست . همانطور كه قبلا گفته شد, وقتى اين حاشيه براى نخستين بار به نجف رفت , مرحوم آيه الله شيخ محمدرضا آل يس , كه ازاعاظم فقها و مراجع نجف بودند, فرموده بودند:
صاحب اين حاشيه , به طورمسلم جايزالتقليداست.
لذاايشان , سالها قبل از هجرت به قم , مرجعيت تقليدى جمعى كثير را در غرب ايران و تهران داشتند حتى جمعى از خواص در حوزه ها,ازايشان تقليد مى كردند. آيه الله محسنى ملايرى ,از مرحوم حاج شيخ حسنعلى نخودكى اصفهانى , كه قدرت روحى و معنوى او هنوز هم زبانزد همه است , نقل مى كردند كه :ايشان سالها قبل از رحلت مرحوم آيه الله اصفهانى مقلد مرحوم آيه الله بروجردى بود واظهار مى داشت من از راه علوم غريبه كشف كرده ام كه :ايشان اعلم است .
در عين حال ,ايشان هميشه جانب بزرگان و زعماى حوزه ها, خصوصا, مرحوم آيه الله اصفهانى را به نحوى بارز و چشمگير داشتند و هميشه بر آن بودند كه : كوچكترين خللى دراركان زعامت و رياست آنان پديد نبايد.
در سوال كه جمعى از تهران (در همين ايام اقامت در بروجرد)از ايشان نموده بودند كه به منظر شمااعلم علماى عصر كيست ؟
ايشان در جواب نوشته بودند:
[ امروز, علم اسلام , بر دوش حضرت آيه الله حاج سيدابوالحسن اصفهانى است و با بودن ايشان , سوال ازاين مطلب موضوع ندارد].
با آن كه در همان زمان ,ايشان , حاشيه عروه خود را نوشته بودند و طبع هم شده بود و قائل به وجوب تقليداعلم هم بودند و تقليداز غير اعلم ,از نظرايشان ,اساسا, صحيح نبود و چنين كسى بايد خود را اعلم از ديگران بداند.
توقف مرحوم آيه الله بروجرد, تااواخر سال 1364 هجرى قمرى , به طول انجاميده است . دراين زمان ,ايشان به علت ابتلاء به كسالت فتق , به تهران منتقل شده و در بيمارستان فيروزآبادى بسترى شده و در دو نوبت تحت عمل جراحى قرار مى گيرند.
دراوقاتى كه به نوشتن اين سطور مشغول بودم , با خبر شدم كه قرار است سمينارى , به مناسبت گذاشت سى امين سال رحلت مرحوم آيه الله بروجردى در بروجرد برگزار شود. چه بهتر مى بود حال كه بناست پس از گذشت دوازده سال ازانقلاب , يادى از مرحوم آيه الله بروجردى شود,اين مجلس يا در حوزه علميه قم و به وسيله زعما و مدرسين برگزار شود, نه در شهر بروجرد و تنها به وسيله يك مقام محلى . و چناننچه بنابر انعقاداين سمينار در بروجرد بود, چه بهتر كه اين مجلس در مثل مدرسه نوربخش , كه سالهاى زياد محل تدريس ايشان بوده است , برگزار مى شد.
اين توقف , كه حركت ايشان را به قم به دنبال دارد, خود سر فصل تازه اى در تاريخ زندگى ايشان است . حوادث واقع شده در مدت توقف تهران و بعد دوران اقامت در قم , خود بحثى مستقل است و در خور نوشته اى مستقل .
پی نوشت ها :
1. خاطرات زندگانى مرحوم آيه الله بروجردى , .31.
2. همان مدرك , 29.
3. همان مدرك , 32.
4. نقباءالبشر , ج 2.496.
5. اعيان الشيعه , ج 5.460.
6.البته اين اسامى نشانگر مرحوم آيه الله بروجردى , در بروجرد نيست . تنها مى توان گفت :اسلامى اكثر آن بزرگواران است . مستند ما, در نقل آن , گفتار چهار نفراز همان عزيزان است كه متاسفانه امروز هيچ كدام از آنان , در قيد حيات نيستند, رحمه الله عليهم . آنان عبارتند از: مرحوم حاج شيخ حسين رازانى , مرحوم حاج شيخ على محمد خرم آبادى , مرحوم حاج شيخ هادى امام , و مرحوم حاج شيخ محمدحسين محجوبى . .
ضمنا شرح احوال اين بزرگان , در سه جلد تاريخ بروجرد, تاليف حجه الاسلام آقاى شيخ غلامرضا مولانا, جمع آورى شده است . اميد است اين جلد كتاب , هر چه زودترانتشار يابد.
7. مقدمه كتاب ، جامع الاحاديث الشيعه , ج 1.
8. تجريدالاسانيداسكافى , ج /02/1
9. خاطرات زندگانى مرحوم آيه الله بروجردى , .32.
10. همان مدرك , .5251.
اين گزارش به صورت رمز به تهران مخابره شده است و در زير آن به وسيله وزارت داخله نوشته شده است : [ سواد كشف تلگراف رمز حكومت بروجرد و لرستان براى استحضار رياست محترم مخصوص شاهنشاهى ارسال شد].اين گزارش تحت شماره 1529.4633 بوسيله وزارت داخله بايگانى شده و با شماره عمومى 31120 در مركز اسناد ملى موجود مى باشد 2 . وزارت جليله داخله , چندى بود حجه الاسلام آقاحسين طباطبائى از توقف در بروجرد اظهار دلتنگى و خيال مسافرت داشتند واز طرف اهالى ممانعت مى شد. ديروز خبر رسيد: معظم اليه و آقاى حاج آقا عليم جتهد براى ممانعت از حركت ايشان اجتماع , بنده خودم براى ملاقات و فهم علت مسافرت خدمتشان رفته , به اصراراهالى وعده دادند مسافرت را موقوف نمايند.امروز صبح معلوم شد: قبل از آفتاب بااتومبيل , به سمت عتبات حركت و در نزد بعضى اظهار دلتنگى از درشگه هائى كه زيور كرده و براى اعلان نمايش در اداره قشونى داخل شهر گردش و ساز زده بودند و توهينات كرده اند.
11. براساس گزارشى كه حكومت بروجرد و لرستان براى وزارت داخله , در تاريخ 10 ارديبهشت ماه 1306 , فرستاده است , حركت ايشان از بروجرد مسبوق , به بعضى از حوادث و وقايع نامطلوب بوده و حالت اعتراض داشته است . در متن اين گزارش آمده است :
(كتاب انديشه سياسى و تاريخ نهضت حاج آقا نورالله اصفهانى , تاليف موسى نجفى .447)
12. مرحوم علامه شيخ آقا بزرگ تهرانى دراعلام الشيعه مى نويسد:
هوالشيخ محمدرضا بن الشيخ محمدجواد بن الشيخ محسن (شفيق صاحب المقابيس )ابن اسماعيل الدزفولى عالم جليل و فقيه كامل , كان من تلامذه عمه الشيخ محمد ظاهر و غيره من الاعلام , و قد صاهره على كريمه و قام مقامه , و كانت له فى الفضل قدم راسخه و باع طويل و له آثار, منها: جهدالمقل فى اجوبه المسائل , فقه استدلالى ملمع ذكرناه فى الذريعه (ج 5.302) و كلمه التقوى رساله عمليه و له رساله عمليه اخرى فارسيه انتخبها من منهج الرشاد و طبعت فى 1333 (راجع الذريعه ج 6.156) و فيض البارى فى شرح مكاسب الانصارى , و رساله فى احوال سهل بن زياد, و حاشيه كل من الفصول والرسائل و تقريرات دروس اساتذته فى الفقه والاصول الى غير ذلك . حصلت لى زعامه دينيه و راس مده الى ان توفى ببروجرد فى الثلاثاء سابع جمادى الالى 1352 و دفن فيها و رثاه عارف الدزفولى ...(نقباءالبشر جلد 766.2)
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372